مفهوم ازدواج

شاگردی از استادش پرسید : عشق چیست؟
استاد در جواب گفت : به گندمزار برو و پربارترین خوشه را بیاور . اما در هنگام عبور از گندمزار ، به یاد داشته باش كه نمی توانی به عقب برگردی!
شاگرد به گندمزار رفت و پس از مدتی طولانی برگشت.
استاد پرسید: چه آوردی؟
و شاگرد با حسرت جواب داد : هیچ! هر چه جلوتر می رفتم ، خوشه های پرپشت تر می دیدم و به امید پیدا كردن پرپشت ترین ، تا انتهای گندمزار رفتم...
استاد گفت : عشق یعنی همین!
شاگرد پرسید : پس ازدواج چیست ؟
استاد به سخن آمد كه : به جنگل برو و بلندترین درخت را بیاور. اما به یاد داشته باش كه باز هم نمی توانی به عقب برگردی!
شاگرد رفت و پس از مدت كوتاهی با درختی برگشت.
استاد پرسید: چه شد؟ او در جواب گفت : به جنگل رفتم اولین درخت بلندی را كه دیدم ، انتخاب كردم . ترسیدم كه اگر جلوتر بروم ، باز هم دست خالی برگردم .
استاد باز گفت : ازدواج یعنی همین!!



نظرات شما عزیزان:

اکی
ساعت0:42---18 خرداد 1391


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







تاريخ : یک شنبه 7 خرداد 1391برچسب:, | 21:12 | نویسنده : فاطمه یزدانی |
  • اخبار
  • باریک